تفاوت ضرب المثل و کنایه

تفاوت ضرب المثل و کنایه در آن است که ضرب المثل ها ریشه داستانی دارند و  نزد عامه معروف تر هستند و معمولا معنی مستقیم هم دارند مانند قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

اما کنایات کمتر ریشه داستانی دارند و معمولا معنی مسقیم ندارند وشخص از بیان آن منظوری غیر از معنی مستقیم آن دارد مانند شکم  را صابون زدن  که کنایه از به خود وعده ی نیک دادن یا برای خوردن آماده شدن است.

همچنین ضرب المثل ها در اصل جمله ای هستند که قابل تأویل به مصدر است مانند

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد که می توان آن را به< از ریسمان سیاه و سفید ترسیدن >بدل کرد

اما کنایات در اصل مصدری هستند که قابل تأویل به جمله است

مانند : سر هم نبرد زیر گرد آورد  که در اصل سر به گرد آوردن  کنایه ازنابود کردن است.

 

معنی درس رستم واشکبوس

معنی درس رستم واشکبوس

ادامه نوشته

تشبیه

عنی مانند کردن چیزی به چیز دیگر که به جهت داشتن صفت یا صفاتی با هم مشترک باشند.

هر تشبیه دارای چهار رکن یا پایه است:

۱- مشبه: کلمه‌ای که آن را به کلمه‌ای دیگر تشبیه می‌کنیم.

۲- مشبه به: کلمه‌ای که کلمهٔ دیگر به آن تشبیه می‌شود.

۳- ادات تشبیه: کلمات یا واژه‌هایی هستند که نشان دهندهٔ پیوند شباهت می‌باشند و عبارتنداز: همچون، چون، مثل، مانند، به سان، شبیه، نظیر، همانند، به کردار و ….

۴- وجه شبه: صفت یا ویژگی مشترک بین مشبه و مشبه به می‌باشد. (دلیل شباهت)

مثال: علی مانند شیر شجاع است. به ترتیب: مشبه (علی)؛ ادات تشبیه (مانند)؛ مشبه به (شیر)؛ وجه شبه (شجاع) اگر تشبیهی ادات تشبیه داشته باشد تشبیه را مرسل می‌گویند.

تمثیل

هر گاه برای تاًیید یا روشن شدن مطلبی (معمولاً پیچیده) آن را به موضوعی ساده‌تر تشبیه کنیم یا برای اثبات موضوعی نمونه‌ای بیاوریم آرایه تمثیل را به کار گرفته‌ایم.

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش   هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

(حافظ خطاب به زاهدان و واعظان می‌گوید که من اگر خوب یا بد هستم ربطی به شما ندارد و شما همان بهتر که مراقب اعمال خود باشید،  همچنان که هر کسی هنگام درو آنچه را که خود کاشته‌است برداشت می‌کند. شاعر برای درستی گفته خود در مصراع نخست، در مصراع دوم موضوعی ساده را که درستی آن بر همه آشکار است به عنوان نمونه‌ای برای ان ذکر می‌کند)

تضمین

تضمین از آرایه‌های ادبی و به معنی آوردن آیه، حدیث، یا سخن مشهور در بین سخن است. هم‌چنین، اگر شاعر، تمامی مصراع یا بیتی را از شاعری دیگر در سخن خود بیاورد، تضمین خوانده می‌شود. اگر شاعر یا نویسنده‌ای مثلی را که پیش از وی رواج داشته، در میان نوشته  یا سروده خود بیاورد نیز تضمین خوانده می‌شود.

صنعت تضمین با ایجاد تنوع، به آرایش سخن کمک می‌کند. همچنین، تضمین پدیدآورنده ایجاز در سخن است و آگاهی شاعر را از قلمروهای  گوناگون کلام نشان می‌دهد. در زمانی که شاعر، سخن یا شعر معروفی را تضمین کند، معمولاً نام سراینده یا گوینده نوشته نمی‌شود. اما اگر شعر یا سخن مشهور نباشد، عموماً نام سراینده یا نویسنده سخن نیز ذکر می‌گردد. تضمین هنری یا تضمین طبیعی در نهایت ایجاز انجام می‌پذیرد.

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری‌سرشت   شیوهٔ جنات تجری تحتها الأنهار داشت

در بیت بالا، حافظ بخشی از آیهٔ هشتم سورهٔ بینه را در کلام خویش عیناً به کار برده‌است، که در این‌جا تضمین هنری به شمار می‌آید.

تضمین سعدی از سروده فردوسی[۱]:

مبالغه در مدح و حماسه

انواع مبالغه همچون اغراق و غلو یکی از مشخصات سبک حماسی است. بشد تیز رهام با خود و گبر / همی گرد رزم اندر آمد به ابر (فردوسی) اغراق در حماسه جزو ذات شعرست و تنها یک صنعت بدیعی نیست.[۲۱] اغراق آثار حماسی را شورانگیز و مؤثر کرده است. اما در مدح باعث انحطاط کلام میشود و از لطف و زیبایی آن می کاهد.[۲۲] گرچه شاعران مداح مثل عنصری، فرخی، و دیگران از این صنعت  بسیار سود برده اند و بیش ترین استفاده را از این صنعت به ویژه نوع دوم و سوم کرده اند، اما چون سخنان شان بیشتر در باب موضوع غیرهنری و برای پاداش بوده چندان دل را نمی رباید؛ اما بزرگانی چون فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و دیگران اگرچه این سه قسم را به کار گرفته اند، چون موضوع اثرشان بزرگ و انسانی است تأثیر سخنانشان را هزاران برابر میسازد.[۲۳] از بزرگنمایی در هنرهای دیگری نیز  استفاده میشود؛ برای مثال در داستانسرایی پهلوان پهلوان تر و جوانمرد جوانمردتر از حد متعارف نشان داده میشود تا داستان جاذبه پیدا کند و در خواننده مؤثر افتد. بزرگ نمایی در صور خیال نیز سبب برجستگی و قدرت تأثیر کلام میشود؛ برای مثال خیام اگر از زبان خبر استفاده میکرد و میگفت عمر کوتاه است، کلامش عادی بود و بی تأثیر، اما با بهره گیری از اکسیر بزرگنمایی کوتاهی عمر را به زیبایی نشان میدهد. ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر/ باغ طربت ز سبزه آراسته گیر

وانگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم / بنشسته و بامداد برخاسته گیر و با این تشبیه کوتاهی عمر را در ذهن خواننده به خوبی القا میکند.[۲۴]

مبالغه چیست

اغراق یا مبالغه از آرایه‌های ادبی است، ادعای وجود ویژگی را گویند در کسی یا در چیزی؛ به اندازه‌ای که به دست آوردن آن ویژگی در آن  کس یا چیز به آن اندازه، ناممکن باشد. اغراق عموماً باعث خیال‌انگیز شدن شعر و نثر می‌شود. شاعر به یاری اغراق، معانی بزرگ را خرد و معانی خرد را بزرگ می‌نمایاند. زیبایی اغراق در این است که غیرممکن را به گونه‌ای ادا کند که ممکن به نظر رسد. اغراق، مناسب‌ترین آرایه‌ی ادبی برای حماسه است. بیشترین اغراق در شاهنامه‌ی سروده‌ی فردوسی و نیز آثار هومر و ویرژیل دیده می‌شود. در اصطلاح بدیع،  اغراق یا مبالغه، بزرگنمایی یا خردنمایی اشیا و معانی در نوشته و شعرست یعنی بازنمود دگرگونه‌ی مفاهیم و موضوعات سخن، به صورتی که معانی خرد را بزرگ گرداند و معانی بزرگ را خرد بنماید تا تأثیر سخن را قویتر کند.[۱] شاید مهمترین عاملی که تأثیر جادویی به سخن میبخشد، بزرگنمایی است یعنی چیزی را بزرگتر از آنچه هست نشاندادن برای قدرت تأثیر بخشیدن به کلام.[۲] آرایه‌ی مبالغه در ادب فارسی اولین بار در کتاب ترجمانالبلاغه بیان شده‌است.

لف ونشر

در لغت، لَفّ به معنای درهم‌پیچیدن و لوله کردن است، و نَشر به معنای باز کردن و گستردن.

در اصطلاح، لف و نشر آن است که شاعر یا نویسنده دو یا چند واژه را در بخشی از سخن(معمولاً مصراع یا بیتی از شعر) بیاورد، و در بخش بعدی سخن واژه‌های دیگری که به نوعی با واژه‌های قبلی در ارتباط باشند را ذکر کند، به طوری که می‌توان دو به دو این واژه‌ها را به هم مربوط کرد. رابطه لف و نشر، «مفعول و فعل»، «فاعل و فعل»، «مشبه و مشبهٌ‌به»، «مسندٌالیه و مسند»، «اسم و متمم»، «اسم و صفت» و... است. واژه‌های اول را لف و واژه‌های دوم (که به لف‌ها مربوط می‌شوند) را نشر می‌نامند. تعیین این‌که هر نشر مربوط به کدام لف است به فهم شنونده واگذار می‌شود.

ادامه نوشته

حسن التعلیل چیست

حسن تعلیل آوردن علتی ادبی و ادعایی است برای امری، به گونه‌ای که بتواند خواننده را قانع کند. این علت‌سازی عموماً مبتنی بر  تشبیه‌است و هنر آن زشت و یا زیبا نمودن چیزی است.. با وجود این حسن تعلیل، واقعی، علمی یا عقلی نیست. مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیرتر می‌یابد. بیشترین حسن تعلیل در ادبیات فارسی، در اشعار منوچهری دیده می‌شود. هر چند در آثار رودکی، حافظ، سعدی،سنایی و نظامی نیز نمونه‌های بسیاری از آن وجود دارد.

 

ادامه نوشته

استعاره مصرحه و مکنیه

استعار مصرحه و مکنیه 

ادامه نوشته

تقسیم بندی های استعاره

  • تقسیم‌بندی از لحاظ وجود لفظ مستعار:
درصورتی‌که لفظ مستعار در کلام موجود باشد، استعاره را مصرَّحه می‌گویند، و در صورت عدم وجود آن به آن استعاره بالکنایه (مَکنیّه) می‌گویند.
  • تقسیم‌بندی از لحاظ کیفیت لفظ مستعار:
درصورتی‌که لفظ مستعار اسم باشد به آن استعارهٔ اصلیّه و اگر فعل یا مشتقات آن باشد به آن تَبَعیّه می‌گویند.
  • تقسیم‌بندی استعاره از لحاظ واحد کلمه:
درصورتی‌که مستعار کلمه باشد به آن استعارهٔ مفرده و درصورتی‌که جمله باشد به آن استعارهٔ مرکبه یا تمثیلیّه می‌گویند. اکثرضرب‌المثلها استعارهٔ مرکبه هستند.
  • تقسیم‌بندی از لحاظ دو سوی استعاره:
این تقسیم‌بندی بر این اساس است که دو سوی استعاره هر کدام حسی یا عقلی باشند و بر چهار گونه است: محسوس به محسوس، معقول به معقول، معقول به محسوس و محسوس به معقول.

تعریف استعاره

بسیاری، براساس گفتهٔ ارسطو، استعاره را همان تشبیه می‌دانستند که ادات آن حذف شده باشد، و این تعریف را ادیبان غربی هم مورد استفاده قرار داده‌اند، و نویسندگان دورهٔ اسلامی، با تقسیم تشبیه به تشبیه تام و محذوف، استعاره را همان تشبیه محذوف دانسته‌اند که فقط مشبهٌ‌به در آن ذکر می‌شود. بعضی دیگر از عالمانِ علوم بلاغت، بر این اساس که دلالت استعارهٔ عقلی است، آن را از انواع مجاز به‌حساب آورده‌اند.

قدیمی‌ترین تعریف استعاره به مفهوم رایج را جاحظ بیان کرده‌است، که در کتاب البیان و التبیین آورده‌است که:

استعاره نامیدن چیزی است به نامی جز نام اصلی‌اش، هنگامی که جای آن چیز را گرفته باشد.

سکاکی استعاره را مجازی می‌داند که مناسبت و پیوستگی میان معنای اصلی و غیراصلی در آن از جهت مشابهت است. لذا استعاره نوعی مجاز لغوی بر مبنای تشبیه است که در آن یکی از دو طرف تشبیه (مشبه با مشبهٌ‌به)، ادات تشبیه و وجه شبه حذف شده‌است. برای مثال، وقتی می‌گوییم «دریایی را دیدم که سخنرانی می‌کرد»، در اینجا واژهٔ دریا در معنای اصلی خود به‌کار نرفته‌است. در اینجا علاقهٔ مشابهت، گستردگی دانش سخنران و پهناوری دریاست و قرینه نیز واژهٔ «سخنرانی‌کردن» است

جناس و انواع آن

جناس یا همجنس‌سازی نزدیکی هرچه بیشتر واژه‌ها از نظر لفظی است. آرایه جناس به دو نوع اصلی تقسیم می‌شود: جناس تام و جناس ناقص.

 

ادامه نوشته

انواع سجع

  • توازی:هر گاه کلمات هم‌وزنی آورده شوند که واج پایانی آن‌ها نیز یکی است؛ «سجع متوازی» وجود دارد. مانند (دست، شست) و (خامه، نامه)
  • مطرف:هرگاه پایه‌های سجع در واج‌های آخر یک‌سان باشند ولی هم‌وزن نباشند، این نوع سجع را «سجع مطرف» گویند. مانند (کار، شکار) و (شانه، نشانه)
  • متوازن:در جایی که دو کلمه سجع فقط هم‌وزن باشند اما در روی اختلاف داشته باشند، «سجع متوازن» نامیده می‌شود. مانند (کام، کار) و (نهال، بهار)

ارزش موسیقایی سجع متوازی از همه بیشتر و ارزش موسیقایی سجع متوازن از هم کم‌تر است.

سجع در شعر پارسی

سجعی که در شعر به کار رود، قافیه میانی یا قافیه درونی نامیده می‌شود، در قافیه میانی شاعر هر بیت را به چهار بخش تقسیم کرده و در پایان سه بخش از آن واژه‌هایی را آورده است که باهم سجع متوازی یا مطرف دارند؛ این روش رایج‌ترین شیوه کاربرد سجع در شعر است.

هر گاه هر مصراع به دو جمله بخش شده باشد، در هر مصراع، کلمه‌های جمله اول با قرینه خود در جمله دوم هم‌وزن باشند، و سجع متوازن ایجاد کنند، رویارویی سجع‌های متوازن، آرایه موازنه را پدید می‌آورد که می‌تواند موسیقی لفظی ایجاد کند. موازنه‌ای که تمام سجع‌های آن متوازی باشد، «ترصیع» نامیده می‌شود. این آرایه‌ها در شعر شاعرانی چون مسعود سعد، جمال‌الدین عبدالرزاق، سعدی، مولوی، حافظ وسنایی وجود دارد.

سجع چیست؟

ثر مسجع نثری است آهنگین و شعرگونه؛ هر چند فاقد وزن است، همانند شعر، از موسیقی قافیه و زیبایی‌های ترفندهای ادبی و ظرایف بلاغی بهره دارد. زبان در نثر مسجع معمولاً عاطفی است نه خبری؛ زیرا سجع با مضامین خبری صرف تناسبی ندارد.[۲]

نمونه‌ای از این‌گونه نثر از ابوالفتوح رازی: «سهل بن عبد اللّه گفت: تقوی آن باشد که بپرهیزی به دل از غَفَلات، و به نفس از شهوات و به حقّ از لذّات و به جوارح از سیّآت. آن وقت که این کرده باشی، امید باشد تو را به وصول دَرَجات و نجات از دَرَکات.»

سَجع یک‌سانی دو واژه در یک عبارت؛ از نظر واج یا واج‌های پایانی، وزن یا هر دوی آن‌هاست. آرایه سجع در کلامی دیده می‌شود که حداقل  دو جمله باشد و بیشتر در نثر بکار می‌رود؛ زیرا سجع‌ها باید در پایان دو جمله بیایند و آهنگ دو جمله را به یک‌دیگر نزدیک سازند تا آرایه سجع نامیده شوند؛ از این جهت سجع مانند قافیه است که در پایان مصراع‌ها یا بیت‌های شعر آورده می‌شود. اگر سجع‌ها در یک جمله در  کنار یک‌دیگر به کار برده شوند، «تضمین مزدوج» نامیده می‌شود.

 نثر و شعری که در آن آرایه سجع به کار رود، مُسَجَّع یا آهنگین نامیده می‌شوند. در این‌گونه نثر، جمله‌های مشابه را قرینه می‌گویند و واژه‌های آخر قرینه‌ها در وزن یا حرف یا هر دو هم‌خوانی دارند.

 

واج آرایی

واج‌آرایی (نغمهٔ حروف)

 

به تکرار یک واج صامت یا مصوت در یک بیت یا عبارت گفته می‌شود به گونه‌ای که طنین آن در گوش بر جای بماند و باعث پیدایش موسیقی آوایی در آن بخش از سخن شود.

  • مثال
رشتهٔ تسبیح اگر بگْسست، معذورم بدار   دستم اندر ساعد ساقیّ سیمین‌ساق بود

(واج‌آرایی با تکرار صامت /س/)

  • مثال
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است   باد خنک از جانب خوارزم وزان است

(واج‌آرایی با تکرار صامتهای /خ/ و /ز/)

این دو حرف به زیبایی، بیانگر فصل خزان هستند.

 

ادامه نوشته

حس آمیزی

حس‌آمیزی (Synesthesia)در آرایه‌های ادبی، آمیختن دو یا چند حس است در کلام؛ به گونه‌ای که ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیفزاید. عبارت‌هایی چون «خبر تلخ»، «قیافه بانمک» نمونه‌هایی از حس‌آمیزی در ادبیات عامیانه است که در آن‌ها حس شنوایی و حس بینایی با حس چشایی و حس شنوایی با حس بینایی آمیخته شده‌است.

گاهی در حس آ میزی صرفا یک کلمه مربوط به یک حس خاص است وکلمه دیگر مربوط به صفات پنجگانه نیست بلکه با قوای ادراکی دیگر درک میشود  مثلا فریب آبی رنگ .

مثال :

کز همه شیرین سخنی گوش ماند .(شیرین سخنی)

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر (دیدن صدا)

حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود

زمن با شاعر رنگین بیان گوی       چه سود از سود اگر چون لاله سوزی  ( رنگیم بیان گوی)

مجنون چو شنید پند خویشان       از تلخی پند  شدپریشان (تلحی پند)

بوی دهن تو از چمن میشنوم    رنگ تو ز لاله و سمن میشنوم (شنیدن بو وشنیدن رنگ)

ایهام یا تورایه یا آوردن واژه‌ای است با حداقل دو معنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد. مقصود شاعر گاه معنی دور و گاه هر دو معنی است. در ایهام، واژه یا عبارت به گونه‌ای است که ذهن بر سر دوراهی قرار می‌گیرد و نمی‌تواند در یک لحظه یکی از دو معنی را انتخاب کند. گرچه دریافتن اینکه کدام معنی اصلی است و کدام فرعی، بسته به رابطهٔ کل کلمات مصرع یا بیت با کلمهٔ مورد ایهام است.

این انتخاب، کاری آسان نیست و این حالت روانی عموماً باعث التذاذ ادبی می‌شود. زمانی خواننده می‌تواند آرایه ایهام را دریابد که از معانی مختلف واژه‌ها و عبارات آگاه باشد.

ایهام از مهم‌ترین آرایه‌های به‌کار رفته در شعر حافظ است
1زنگ نقاشی بود دلخواه وروان بود
روان1پرتحرک بودن2جاندار

2خرگوش را چابک می بست
چابک بستن 1بامهارت کشیدن2سریع کشیدن


3گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد .بوی زلف:1ارزوی وصال 2عطر

افعال مضارع

👈مضارع اخباری:می+بن مضارع+شناسه های مضارع: (می روم ،می روی،می رود....)
*گاهی در قدیم به جای پیشوند می از نمی استفاده می شد:نمی گویم
*گاهی این فعل(چه در زمان حال و چه در زمان قدیم)بدون علت خاص:
بگفت آنجا به صفت در چه کوشند*بگفت اندو خرند و جان فروشند
این کار مشکلاتی را به همراه دارد.(دارد مضارع اخباری)(کوشند ،خرند، فروشند .مضارع اخباری)
👈مضارع التزامی:ب+بن مضارع+شناسه های مضارع(ببینم،ببینی،ببیند...)
*گاهی این فعل بدون پیشوند ب مورد استفاده قرار می گیرد : رسد⬅️برسد
*گاهی به جای پیشوند ب در  اول فعل از می استفاده می شود برای تشخیص آن از مضاره اخباری باید به معنای آن توجه کرد
*شکل ظاهری  (سوم شخص مفرد ماضی استمراری )و(دوم شخص جمع مضارع  اخباری) در برخی افعال شبیه هم هستند و با توجه به نهاد متوجه می شویم.
این نکته برای افعال زیر صدق می کند:دریدن،خزیدن،لرزیدن،سنجیدن،لغزیدن،پریدن...
*دوم شخص جمع مضارع التزامی و دوم شخص جمع فعل امر از نظر ظاهر کاملا شبیه هم هستند(شاید به قائمشهر  بروید⬅️مضارع التزامی)به قائمشهر  بروید⬅️امر
👈مضارع  مستمر:فعل های کمکی از مصدر داشتن (دارم،داری،دارد...+مضارع اخباری⬅️دارم می روم، داری می روی، دارد می رود...
دارم کم کم به موفقیت شان امیدوار می شوم⬅️دارم می شوم: مضارع  مستمر

#فاطمه طاهری

شبه جملات

شبه جمله ها گروهى از کلمات يا اصوات اند که مانند جمله مى توانند معناى کاملى را منتقل کنند و يک جمله محسوب مى شوند.
●صوت:کلماتى که براى احساسات و حالت هاى عاطفى استفاده مى شوند
همچون هان،آمين،به به،افسوس،نه،دریغ،ای کاش ،آمین ،ماشاالله،لن شا الله،ژِینهار،آفرین ،احسنت و....
مثال1:زهى گويا ز تو کام و زبانم(زهى شبه جمله)
مثال2: گفت زنهار اگرچه بد کردم(زنهار شبه جمله)
مثال3:ريش بر مى کند و مى گفت اى دريغ(دريغ شبه جمله)
●منادا: کلماتى که براى صدا زدن و مخاطب قرار دادن بکار مى روند همچون اى مرد،حافظا/ گاهى منادا با حروف نداى اى و ا بکار مى رود و گاهى شاعر منادا را حذف و وصف مربوط به آن را باقى مى گذارد.
مثال1: اى خدا اى فضل تو حاجت روا(اى خدا شبه جمله)
مثال2:اى تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع(اى تو شبه جمله)
مثال3:اى بيهده مرد پرخاشجوى(اى بيهده شبه جمله)