شعر نو
لب دریا مینشینم
وچشم در چشم شفق
به توخیره میشوم
کنار شن های مظلوم وبی گناه مینشینم
دستی برآنها میکشم
وبا گرمای وجودم
بر آنها بوسه میزنم
چون از وقتی تو رفتی
شن ها ، دیگر براق نیستند
با همدیکر بازی نمیکنند
برای یکدیگر چشمک نمیزنند
وبا هم
در وقت غروب خورشید
نمیرقصند
آنها
دل سنگی را، از تویاد گرفتند
وحال
از مهربانی
بیزارند
#فرشته رضایی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 11:52 توسط فاطمه کامرانی
|